امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

نون خامه ای مامانبابا

23/7/91

1391/11/2 15:00
نویسنده : محمدبارانی
325 بازدید
اشتراک گذاری

بهترین لحظه زندگیم بود که پسرم وتو اتاق عمل نشونم دادندواشک ذوق ریختم وخداروشکر کردم.(مامان سعیده خیلی دوستت داره وبهت قول میده خوب تربیتت کنه تا یه مردبزرگی برای خودت وجامعه بشی)

قدیمی نرین عکس امیرعلی 

پسرنازوخوشگلمون یکشنبه ٢٣/٧/٩١از بیمارستان مرخص شد .بابامحمدبراش کلی تدارک دیده بود ازجمله اسفندزیبا ببیی زیبا وهمه اومده بودن امیرعلی دوست داشتنی رو ببینن بابااسماعیل بابارضا مامان درجان مامان پروانه عمومهدی وزن عموفاطمه وستایش عموعلی وزن عمو فهیمه که خیلی زحمت کشیدازروز اول تو بیمارستان بامابود خاله سمانه وعمو محسن ومحمدجواد خاله ساجده که خیلی ذوق دیدنتوداشت وخاله سمیرا وعمواحمدومهدیه .بابامحمد هنگام ورود پسر قندعسلش شعر نازنازی باباخوش اومدی به خونه رو گذاشته بودوبلاخره این فرشته کوچولوپاشو توخونه ماگذاشت وهمه جارو نورانی کرد شب بابامحمد به افتخار نون خامه ای همرو به صرف شام مهمان کرد . راستی امیرعلی گامبوی مامان اینو بدون که خانواده بابایی همه منتظر بودن که توپسر باشی چون بعدازسه تادختر اومدی من یعنی مامان سعیده وبابامحمدهیچ وقت این لطف بزرگ خدارافراموش نخواهیم کرد که گلی زیباچون تو به ماداده وهمیشه شاکر اوهستیم.

٢٤/٧/٩١امیرعلی آماده شدوبه همراه مامانوباباش ومامان پروانه رفتن آزمایش غربالگری الهی مامانش براش بمونه چقدر گریه کرد من هم پابه پای امیر علی گریه کردم .خدا روشکر آزمایش به خوبی انجام شد.

٢٦/٧/٩١ من احساس کردم که پسر کوچولوم زردی داره رفتیم بیمارستان مفید تشخیص داده شد که امیر علی زردیش ١٦ وبایدبستری بشه تابیاد زیر10   مارو به بیمارستان بوعلی انتقال دادند تمام ٤روزی که پسرم بستری بودی مامان فقط گریه میکرد اینم بدون که بابا هیچی برامون کم نذاشت از محبت بیش ازاندازش گرفته تا آبمیوه هاش .کوچولوی من خیلی زجر کشید اما بایاری خدا خوب شد وما به خونه برگشتیم.

امیرعلی بازردی11

پسر ناز مامان درست ٩ روزت بود که نافت افتاد ومامان خیلی خوشحال شد چون فکر می کرد تو خیلی اذیت می شی.

 یک روز قبل از افتادن ناف امیرعلی

امروز یک ماه و نه روز که امیر علی متولد شده وبه همراه مامان وباباش داره میره بیمارستان لبافی نژاد ختنه بشه دلمون خیلی براش می سوزه اما چاره نیست پشت در اتاق عمل گریه می کردیم که امیر علی آوردنت داشتی برا خودت این ور اون ورو دید می زدی نگو هنوز سر بودی یه کم که گذشت خیلی اونقه اونقه کردی جیگرمون برات کباب شدآقای دکتر گفت باید جیش کنی بعد بریم خونه بعداز ٣ساعت بلاخره جیش کردی اومدیم توراه خیلی گشنه بودیم رفتیم رستوران همون طوری که توبغلم بودی گذاشتمت رو میز شیطنتت گل کردو جیش کردی رو میز رستوران بابا رفت به صاحب رستوران گفت واون هم با مهربونی گفت اشکالی نداره ورومیزی رو انداخت دور پسر گلم خییییییییییییییییییییییییییییییلی دوستت داریم.

٢٢/٩/٩١داریم میریم واکسن امیرعلی رو بزنیم گل پسرم گریه کردی اما کم آخه دیگه مرد شدی توصیه می کنم به همه مادران قبل از زدن واکسن حتما"استامینفون به کودک خود ٢برابروزنش بدهند.خداروشکر امیرم تب نکردی وزود خوب شدی .مامان جون وزنت٨٠٠/٦شده .قد٦٠

امیرعلی دوماه ویک روزش وشروع کرده اغو اغو می کنه دلت می خواد بخوریش بلند بلند می خنده ودوست داره مدام باهاش صحبت کنی یه ملچ مولوچی می کنه که دوست داری بهش غذا بدی عموحسین خیلی خیلی دوست داره وبهت می گه کی بریم باهم آبگوشت بزنیم.

 

عکس امیر علی درمحرم91

10محرم91

نون خامه ای ٣ماهت شده ومی تونی صداهایی مثل:آ/نا/دربیاری

مدام دستتو می گیری جلو صورتت ونگاه می کنی ومی گی هه ههههههه ام ام

شصتت ومی خوری ویادگرفتی خوابت که می یادناله  می کنی وچشمای زیبا وبینی کوچولوت ومی مالی می ری تو بغل بابا قشنگ خودت و گوله می کنی دستتم می زاری رو چشات می خوابی.

حمام کردن امیرعلی

قند عسلم همیشه بابامحمد می برت حمام وتو عاشق حمام کردنی البته وقتی سیر باشی ولالا نداشته باشی اصلا"گریه نمی کنی .

امیرعلی جون می دونی بابا رضا خیلی دوست داره وهر وقت تو رو می بینه میگه شنگلشو برم من.

پسندها (1)

نظرات (1)

dosdashtaniyh
2 بهمن 91 15:04
dosdashtaniyh